جاده عشق و محبت فقط نظر یاتون نره ممنون |
|||||||||||||||||
سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 1:34 :: نويسنده : صادق عبیداوی
چرا؟ چرا وقتی میخواستی تنهام بزاری اومدی به زندگیم چرا داغونم کردی گذاشتی رفتی؟ چرا؟ چرا احساس و عشقمو لح میکنی و میزاری میری؟ مگه چه گناهی کرده بودم؟ دیگه خسته شدم خسته شدم از گریه خسته شدم از انتظار از امید واهی از عشق از زندگی از نفسای بیهوده کشیدن بی تو کاش مردن دست خود آدما بود کاش میمردم ازاین زندگی لعنتی راحت میشدم دیگه نمیتونم نمیتونم ادامه بدم و فقط به یچیز فکرمیکنم به مردن به اینکه نباشمو راحت شم یکی ازدوستای گلم گفت:خودکشی واسه آدمای ضعیفه خب منم بی تو شکستم و ضعیف شدم!!! پس بهتره نباشم حداقل اگه نباشم خونوادم و دوستام اذیت نمیشن بودنم که جز زجر و عذاب برام چیزی نداره یکی دیگه ازدوستام گفت:ما تنهانیستیم و خدا رو داریم ولی خداهم از دست من خسته شده خداهم دیگه منو دوست نداره پس بهتره دیگه نباشم........
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
|||||||||||||||||
|